ابر نيسان باغ را در للي لالا گرفت

شاعر : خواجوي کرماني

باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفتابر نيسان باغ را در للي لالا گرفت
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفتچون گل صد برگ بزم خسرواني ساز کرد
از صوامع رخت بربست و ره صحرا گرفتزاهد خلوت نشين چون غنچه خرگه زد بباغ
بسکه از چشمم بدامن للي لالا گرفتابر را بنگر که لاف در فشاني مي‌زند
از ره چشمم برون جست و ره دريا گرفتدر دلم خون جگر جايش بغايت تنگ بود
راستي را کار بالايت قوي بالا گرفتايکه پيش قامتت آيد صنوبر در نماز
از سرم تا پاي چون شمع آتش سودا گرفتچون سواد زلف شبرنگ تو آوردم بياد
ممنم کافر شمرد و کافرم ترسا گرفتمنکه از کافر شدن ترسي ندارم لاجرم
کاي بسا گوهر که بايد ابر را از ما گرفتچشم خواجو بين که گويد هردم از دريا دلي